جدول جو
جدول جو

معنی وقیعت

وقیعت
بدگویی و غیبت کردن از کسی، فتنه، فساد
تصویری از وقیعت
تصویر وقیعت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وقیعت

وقیعت

وقیعت
غیبت مردمان: (والا طاعنان مجال وقیعت یابند)، فتنه کشش، جنگی که میان دو تن روی دهد قتال
وقیعت
فرهنگ لغت هوشیار

وقیعه

وقیعه
وقعیت در فارسی دشیادی (غیبت کردن)، کشمکش، کشت و کشتار، آسیب جنگی
وقیعه
فرهنگ لغت هوشیار

ودیعت

ودیعت
ودیعه. امانت. (غیاث اللغات). امانت و زنهار و هر چیزی که به کسی بسپارند و در نزد وی امانت گذارند و با نهادن و سپردن و گذاردن ترکیب شود:
ور ودیعت نهند مال یتیم
نزد ایشان غنیمت انگارند.
ناصرخسرو.
بماندم من و ماند عبدالمجیدی
ودیعت به یزدان پاکش سپردم.
خاقانی.
به روشن ترین کس ودیعت سپار
که از آب روشن نیاید غبار.
نظامی.
- ودیعت حیات، زندگانی که به منزلۀ امانتی است از طرف حق تعالی. (فرهنگ فارسی معین).
، باران، زیرا که به ابر سپرده شده، رعیت، زیرا که به پادشاه سپرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

وضیعت

وضیعت
مأخوذ از وضیعه عربی، آنچه از چیزی کم کنند و فروافکنند، بهای کم کرده. رجوع به وضیعه شود
لغت نامه دهخدا