جدول جو
جدول جو

معنی نقش بند

نقش بند
کسی که صورتی را بر چیزی نقش کند، نقاش
تصویری از نقش بند
تصویر نقش بند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نقش بند

نقش کند

نقش کند
سنگی که بر آن نقشی کنده باشند: پیش چوب و پیش سنگ نقش کند ای بساگولان که سرهامی نهند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

نقش کند

نقش کند
حکاکی شده. منبت کاری شده. که بر آن نقش و نگار کنده باشند:
پیش چوب و پیش سنگ نقش کند
ای بسا گولان که سرها می نهند.
مولوی
لغت نامه دهخدا

نقل بند

نقل بند
جمعکننده قصه ها و افسانه ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

نقشبند

نقشبند
نقاش: هر نامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر را کارنامه ای، گلدوز، زر دوز، آرایشگر. یا نقش بند حوادث. خدای تعالی: کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد که نقش بند حوادث و رای چون و چراست. (انوری) یا نقش بند وجود. خدای تعالی: همه را در نگارخانه جود قدرت اوست نقش بند وجود. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار

نقشبند

نقشبند
خواجه بهاءالدین محمد بن محمد بخاری. از اکابر عرفا و صوفیان قرن هشتم و مؤسس طریقت نقشبندیه است. خواجه علاءالدین عطار و خواجه محمد پارسا از مریدان اویند. کتاب دلیل العاشقین در تصوف و کتاب حیات نامه در وعظ و نصیحت از اوست. وی به سال 791 یا 790 هجری قمری در مولد خویش دیه قصر عارفان از توابع بخارادرگذشت. (از ریحانه الادب ج 1 ص 183). و رجوع به تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 213 و معجم المطبوعات ستون 596 شود
لغت نامه دهخدا