تاخت و تاز و کارزار کردن: (مهران خدمت کرد گفت: ای شاهزاده، دانی که از بنده کاری نیاید میدان داری نتوانم کردن و دیگراز بیم سمک عیار در ین لشکرگاه نتوانم بودن، ) ساخت و پات توطئه: (گفت: پس بگوی که این همه تلبیس و میدان داری که درمیان افکندی از بهر فرزند خویش می کوشیدی)
میدان دارنده. آنکه استیلا بر میدان دارد. کنایه از سوار و مرد جنگ آزموده و دلیر که یکه تاز میدان باشد، در زورخانه، پهلوان پیش کسوت یا زورمندتر و هنرمندتر که حرکات کشتی گیران به اشارۀ او و به تبع او باشد
میان دار بودن، شاخص و رهبر بودن در میان جمعی میان داری کردن: کنایه از در میان جمعی خود را شاخص نمودن و جلب توجه کردن، برای مِثال میان نداری و دارم عجب که هر ساعت / میان مجمع خوبان کنی میان داری (حافظ - ۸۸۸)