جدول جو
جدول جو

معنی محکوم

محکوم
کسی که حکم بر ضرر او صادر شده، دادباخته، کسی که مجبور به تحمل وضعیتی است، مقابل حاکم، کسی که به او دستور یا حکم می دهند، کسی که در مناظره یا بحثی مجاب شود
تصویری از محکوم
تصویر محکوم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با محکوم

محکوم

محکوم
فرمان داده شده، حکم کرده شده، تسلیم شده، گردن نهاده، مقهور، مطیع و فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار