صِفَتِ مُرَکَّب}}روباز مقابل روبسته. چهرۀ روپوش نگرفته. بی حجاب: خوبرویان گشاده رو باشند تو که روبسته ای مگر زشتی ؟ سعدی. اما در خلوت با خاصان گشاده رو و خوشخو آمیزگار اولیتر. (گلستان)، خوشگل. مقبول. زیبا: زآن روی که بس گشاده روی است مویم چو زبان، زبان چو موی است. نظامی
آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد، بشاش. خندان. شادان. طلق الوجه. (منتهی الارب) : رسیدند بهرام و خسرو بهم گشاده یکی روی و دیگر دژم. فردوسی. ، بشاش. خندان. شادان: گشاده روی باید بود یکچند که پای و سر نیاید هر دو در بند. نظامی. گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم. صائب. رجوع به گشاده رو شود