جدول جو
جدول جو

معنی کفش کن

کفش کن
جایی که در آن کفش ها را از پا درآورند
تصویری از کفش کن
تصویر کفش کن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کفش کن

کفش کن

کفش کن
جایی که در آن کفشها را از پا در آورند و آنجا گذارند: (در کفش کن اطاق بزرگ آهو خانم وزن چادر سفید با شرم حضور و نزاکت دو نا شناس تازه بهم رسیده با هم سلام و علیک و احوالپرسی کردند)
کفش کن
فرهنگ لغت هوشیار

کفش کن

کفش کن
جایی که در آن کفشها را از پا در آورند و آنجا گذارند. (فرهنگ فارسی معین). جایی در پیش مدخل زیارتگاهها برای بیرون کردن کفش. آستان. آستانه. آستان اطاق. آستانۀ اطاق. عتبه. پای ماچان. صف نعال. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

کار کن

کار کن
آنکه بکار پردازد کسی که کاری ورزد کارگر مقابل کار فرما: (کار کن هست کار فرما نیست) (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم)، عامل کار گزار: (تا غایت که ضریبه خراج در ایام عمال و گماشتگان و کار کنان ماکان بن کاکی... بدویست دینار برسید - 3. {عامل موثر، عضو اداره یا موسسه ای عضو (بدین معنی جمع آن (کارکنان) مستعمل است)، دفتر دار جمعیتی که تحت ریاست زمیندار میباشد، مسهل منضج مقابل جوشانده، بادوام: قماش کار کن
کار کن
فرهنگ لغت هوشیار

کا شکن

کا شکن
نوعی حلوا: (بر افراختند از قفایش چو باد ز کا شکن سنجق عدل و داد) (بسحاق اطعمه)
کا شکن
فرهنگ لغت هوشیار