اراده کردن و قصد نمودن و نیت کردن. (ناظم الاطباء). آهنگ کردن. عزم کردن. مصمم شدن. عازم شدن. رجوع به عزیمت و عزیمه شود: چو تو عزیمت پیکار و قصد رزم کنی روند با تو برابر دو لشکر آتش و آب. مسعودسعد. روزی عزیمت خدمت ایشان کردم. (مجالس سعدی) ، آهنگ سفر کردن و کوچ کردن. (ناظم الاطباء). کوچ کردن. حرکت کردن. سفر کردن. (فرهنگ فارسی معین)
ماتم پرسی کردن و شفقت و مهربانی کردن بسان مرده. (ناظم الاطباء) : روز چهارشنبه بخدمت رفت (بونصر مشکان) امیر به لفظ عالی تعزیت کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346). تعزیت کرد کی تواند صبر مرثیت گفت کی تواند غم. مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 616)