شبان هنگام. وقت شب. عشاء. (مقدمۀ التفهیم ص قسط). در شب. هنگام و وقت شب. (ناظم الاطباء) : شباهنگام نو پدید آید به اول ماه. (التفهیم). پدید آیند به مغرب شباهنگام. (التفهیم). شباهنگام کآهوی ختن کرد ز ناف مشک خود خور را رسن کرد. نظامی. شباهنگام کز صحرای اندوه رسیدی آفتابش بر سر کوه. نظامی. شباهنگام کاین عنقای فرتوت شکم پر کرد از این یکدانه یاقوت. نظامی
شباهنگام. در وقت شب. در شب. (از ناظم الاطباء) : شب هنگامی در فلان شارع میگذشتم ناگاه کمندی در گردن من افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 97). به پایان آمد این هنگامه کآنک روز عالم شد بود هر جا که هنگامه است شب هنگام پایانش. خاقانی