جدول جو
جدول جو

معنی روان کاه

روان کاه
آنچه باعث افسردگی و آزردگی روح می شود، امری سخت و دشوار که روح را کسل و آزرده می سازد، کاهندۀ روان، روان فرسا، جان کاه، جان گزا
تصویری از روان کاه
تصویر روان کاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با روان کاه

روانکاه

روانکاه
کاهندۀ روان. آنکه یا آنچه باعث کاهش و فرسایش روان باشد. کاری صعب که روح را کسل و آزرده وفرسوده کند. روان فرسا. جانکاه. جانگزا:
وز عون تو روید چو گیا لعل ز خاره
و آن زهر روانکاه شود نوش گواره.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

روان کاوی

روان کاوی
دانش بررسی حالات روانی، روابط خانوادگی و گذشتۀ بیمار برای درمان اختلالات روانی او
روان کاوی
فرهنگ فارسی عمید

روان شاد

روان شاد
شادروان، مرحوم. عنوانی احترام آمیز برای فرد درگذشته
روان شاد
فرهنگ فارسی عمید

روان کاوی

روان کاوی
روشی در روان، شناسی و درمان بیماری های روانی که اساس آن کاوش در گذشته بیمار، روابط خانوادگی، عشق و رویاهای او برای یافتن علت بیماری است
روان کاوی
فرهنگ فارسی معین