معنی چیننده - فرهنگ فارسی عمید
معنی چیننده
- چیننده
- ویژگی کسی که میوه یا گل از درخت جدا کند، ویژگی کسی که چیزهایی را با نظم و ترتیب کنار هم قرار دهد
تصویر چیننده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با چیننده
چیننده
- چیننده
- آنکه می چیند کسی که میوه یا گلی را از درخت جدا میکند، آنکه اشیایی را منظم و مرتب بالای هم یا کنار هم قرار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
چیننده
- چیننده
- آنکه چیند. که چیدن کار دارد. رجوع به چیدن در همه معانی شود: جان، جانی، چنندۀ میوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بیننده
- بیننده
- تماشاگر، تماشاچی، دارای توانایی دیدن، بینا، چشم، برای مِثال به بینندگان آفریننده را / نبینی، مرنجان دو بیننده را (فردوسی - ۱/۳)
فرهنگ فارسی عمید
چننده
- چننده
- مخفف چیننده. رجوع به چیدن شود.
- گل چننده، گلچین:
خار بدان گل چننده قصد کند
گرچه همی او نه قصدخار کند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا