جدول جو
جدول جو

معنی پای گیر

پای گیر
پابند، کنایه از مقید، چیزی که پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن گرفتار و پای بند شود
تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پای گیر

پای گیر

پای گیر
یا پای گیر کسی شدن، ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن
پای گیر
فرهنگ لغت هوشیار

جای گیر

جای گیر
پُرحجم، جاگیر، کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته و جای خود را محکم کرده باشد، برای مِثال بیانی چنان روشن و دلپذیر / که در دل نه، در سنگ شد جای گیر (نظامی۶ - ۱۰۵۹)، کنایه از پذیرفته، مورد قبول، کنایه از مؤثر، جانشین
جای گیر
فرهنگ فارسی عمید

پی گیر

پی گیر
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
فرهنگ لغت هوشیار

پایگیر

پایگیر
پابند، مقید، (آنندراج) :
بقید زلف تا جانم اسیر است
دلم در دام فتنه پایگیر است،
اسیری لاهیجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پی گیر

پی گیر
تعقیب کننده. دنبال گیرنده، ردزن. اثرشناس. شناسندۀ رد پا: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2 ص 592) ، مداوم. مُصِر. اصرارورزنده
لغت نامه دهخدا