جدول جو
جدول جو

معنی بی دوام

بی دوام
آنچه زود فرسوده و نابود شود، ناپایدار
تصویری از بی دوام
تصویر بی دوام
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بی دوام

بی دوام

بی دوام
بی ثبات، فانی، گذرا، گذرنده
متضاد: بادوام، پردوام، جاوید، مانا، سست، ناپایدار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بی قوام

بی قوام
مُرَکَّب اَز: بی + قوام، ناپایدار. بی ثبات. بی استحکام:
پرهیز کن از کسی که نشناسد
دنیا و نعیم بی قوامش را.
ناصرخسرو.
رجوع به قوام شود
لغت نامه دهخدا

بی دوا

بی دوا
مُرَکَّب اَز: بی + دوا = دواء، بدون دوا. (ناظم الاطباء)، بی دارو. که دوا ندارد: بی دوا و غذا، بی دارو و خوراک. (یادداشت مؤلف)، بی هیچ وسیلۀ تغذیه و درمان، امردی. (یادداشت مؤلف) :
پار با من لاف بی ریشی زدی و خوش زدی
گر بحسن امسال چون پاری فزون از پار زن.
سوزنی.
رجوع به بی ریش شود
لغت نامه دهخدا