جدول جو
جدول جو

معنی باطل نیوش

باطل نیوش
باطل شنو، آنکه به سخن باطل گوش می دهد
تصویری از باطل نیوش
تصویر باطل نیوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باطل نیوش

باطل نیوش

باطل نیوش
یا گفتار باطل نیوش، باطل شنو. حق نشنو. آنکه به سخن بیهوده گوش فرادهد:
تبسم کنان گفتش ای تیزهوش
اصم به که گفتار باطل نیوش.
سعدی، مجازاً، بازو.
- طویل الباع، (لقب اردشیر) ، درازدست. درازانگل.
- ، گاهی از طویل الباع بشرف و فضل و بزرگواری نیز تعبیر میشود: فلان طویل الباع و حب الباع است، یعنی بخشنده و نیک خلق و مقتدر است و در برابر آن قصیرالباع و ضیق الباع و قاصرالباع، بمعنای بخیل و قاصر آمده است. (از اقرب الموارد). طویل الباع، اَی ذوبسطه و کرم. (منتهی الارب) (آنندراج).
- ، طویل الباع، توانا. مقتدر. مسلط: ان ابن درید قصیرالباع فی التصریف و ان کان طویل الباع فی اللغه. (المزهر).
، بزرگواری. بزرگی. کرم (منتهی الارب). شرف. (تاج العروس) :
اذا الکرام ابتدروا الباع بدر
تقضی البازی اذا البازی کسر.
عجاج (از تاج العروس).
و رجوع به ترکیبات باع شود.
- بسطت باع، بخشندگی. ثروت. مکنت: در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات بمکنت ویسار... و بسطت باع... درگذشته... (ترجمه تاریخ یمینی ص 250).
- تنگ باع، خسیس. بخیل:
جهان نیز چون تنگ چشمان دورست
از این تنگ چشمی، از این تنگ باعی.
خاقانی.
- قصیرالباع، کوتاه دست. عاجز. ناتوان
لغت نامه دهخدا