معنی آهن سلب آهن سلب کسی که جوشن یا خفتان فولادی پوشیده باشد، برای مثال جایی که برکشند مصاف از بر مصاف / وآهن سلب شوند یلان از پس یلان (فرخی - ۳۳۰) تصویر آهن سلب فرهنگ فارسی عمید
آهن سلب آهن سلب آنکه سلب از آهن دارد: جائی که برکشند مصاف از پس مصاف وآهن سلب شوند یلان از پس یلان. فرخی لغت نامه دهخدا
آهن کوب آهن کوب کسی که شغلش نصب کردن و کوبیدن ورقه های فلزی یه شیروانی باشد کسی که شغلش نصب کردن وکوبیدن ورقه های فلزی به شیروانی باشد فرهنگ لغت هوشیار
آهن تاب آهن تاب آنچه با آهن تفته گرم شده باشد، یا آب آهن تاب. آبی که آهن تفته در آن افکنند یا فرو برند (در طب مستعمل است) فرهنگ لغت هوشیار
آهن دلی آهن دلی سخت دلی یا شکیبایی و مقاومت، برای مِثال گفتم آهن دلی کنم چندی / ندهم دل به هیچ دلبندی (سعدی۲ - ۵۶۴) فرهنگ فارسی عمید
آهن کوب آهن کوب کسی که پیشه اش نصب کردن و کوبیدن ورقه های فلزی به شیروانی یا جای دیگر است فرهنگ فارسی عمید