جدول جو
جدول جو

معنی افیوس

افیوس
گیاهی با ساقۀ بلند، برگ های بسیار سبز، میوه ای سیاه رنگ به اندازه خیار، گل های زرد رنگ و ریشه ای شبیه ترب کوچک که در طب قدیم به عنوان داروی مقیی و مسهل به کار می رفته، ترب صحرایی
تصویری از افیوس
تصویر افیوس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با افیوس

افیوس

افیوس
خامالاتس. اشخیص. اماسن اغریا. (یادداشت مؤلف). ترب صحرایی. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ اقسومه. (منتهی الارب). رجوع به اقسومه شود، بهره ها و حصه های مقسوم میان بندگان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

افسوس

افسوس
احساس دریغ، حسرت و اندوه، ریشخند، استهزا، سخریه، ظلم، ستم، برای مِثال ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ی زرهای بی شمار به افسوس می برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم الاطبا - لغتنامه - افسوس)
مکر و حیله
افسوس خوردن: حسرت خوردن، دریغ خوردن
افسوس
فرهنگ فارسی عمید

اسیوس

اسیوس
بیونانی نمک چینی را گویند که شوره باشد و باروت را از آن سازند و درهندوستان بدان آب سرد کنند. و بعضی گویند سنگی باشدبغایت سست و بزردی مایل و چون نزدیک زبان آورند زبان را بگزد و اگر آنرا با آرد باقلا بر نقرس ضماد کنندنافع باشد. (برهان قاطع). حکیم مؤمن آرد: آسیوس به الف ممدوده بلغت یونانی اسم نمک چینی است و آن نمکی است که بر روی سنگ سفید سبک و نوعی بر روی سنگ مایل بزردی از نم دریا بهم میرسد و آنرا آسیوس و نمک را زهرۀ اسیوس نامند و شبیه است به نوشادر و قوی تر از سنگ او است و بهترین سنگ، سریعالتفتیت است که رگهای زرد قلیل غایر داشته باشد. در سیم گرم و خشک و بالذع و معفن و جهت قروح کهنۀ یابسۀ عسرالاندمال و بردن گوشت زیاده و با عسل منقی زخمها و با موم روغن مانع انتشار قروح خبیثه و با آرد باقلی جهت نقرس و طلاء اوبا سرکه جهت سپرز و گرده، با صمغالبطم و زفت جهت تحلیل خنازیر و مغسول هر دو بدستور تغسیل اقلیمیا، ملطف و جالی بصر و جهت بردن بیاض و رفع آثار نافع و بالخاصیه زهرۀ اسیوس قاطع خون لهاه است و خوردن او با عسل جهت قرحۀ شش نافع و مورث سحج و مصلحش صمغ عربی و قدر شربتش از یک دانگ تا نیم درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). در نسخۀ خطی اختیارات بدیعی آمده: اسیوش، گویند نمک صینی است و آن سنگی است سبک که زود ریزان شود و از نمک دریا بروی می بندد و آنرا زهره اسیوس خوانند و جالینوس گوید سنگی است سست و مانند سنگهای دیگر صلب نیست و سفیدرنگ بود و نوعی بزردی زند و چون نزدیک زبان برند، زبان را بگزد. منفعت وی آن است که چون به آرد باقلی بر نقرس ضماد کنند، نافع بود و جهت ورم سپرز با کلس و سرکه طلا کنند بغایت مفید بود و جهت ریش شش با عسل لعق کنند، سودمند بود و قوه زهر وی از حجر زیادت بود و نیکوترین چیزی بود از وی. چشم را قوت دهد و جلاء بخشد و سفیدی که در چشم بود بکلی زایل کند، چون در چشم کشند. حجر آسیوس. نمک چینی. (انجمن آرا). ثلج الصین. بارود در شرح ثلج چینی (که بارود باشد) ، در کتب مفردات می آید و آن زهرۀ اسیوس است
لغت نامه دهخدا