جدول جو
جدول جو

معنی هم طویله

هم طویله
چارپایانی که با هم در یک اسطبل باشند
تصویری از هم طویله
تصویر هم طویله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هم طویله

هم طویله

هم طویله
هماخور، دمخور یار دمخور دو یا چند ستور که دارای یک اسطبل و یک آخور باشند، یار رفیق
فرهنگ لغت هوشیار

هم طویله

هم طویله
دو چهارپا که آنها را در یک آخور یا استبل بندند: دو خر را که هم طویله کنند، هم بو نشوند هم خو میشوند، هم رشته، چه طویله به معنی سمط و رشته بود، قرین. مقارن: اگر با متانت قلم مهابت شمشیر هم طویله نباشد... (سندبادنامه).
تا دری یافت هم طویلۀ آن
شبچراغی هم از طویلۀ آن.
نظامی.
بود از صدف دگر قبیله
ناسفته دریش هم طویله.
نظامی.
پارسا را بس اینقدر زندان
که بود هم طویلۀ رندان.
سعدی.
، همانند. نظیر. شبیه:
در کون هم طویلۀ خاقانیند لیک
از نقش و فطرتند، ز نفس و فطن نیند.
خاقانی.
سیر ارچه هم طویلۀ سوسن بود به رنگ
غماز رنگ او بود آن بوی گند او.
خاقانی.
خاقانیا هوان و هوا هم طویله اند
تا نشکنند قدر تو، بشکن هوای نان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

هم نواله

هم نواله
دو یا چندتن که بر سر یک سفره با هم طعام بخورند، هم سفره، هم خوان
هم نواله
فرهنگ فارسی عمید

هم قبیله

هم قبیله
دوتن که از افراد یک قبیله باشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ام طویل

ام طویل
دایۀ علی بن حسین (ع) بود. پسر او یحیی برادر رضاعی امام سجاد باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا