جدول جو
جدول جو

معنی معلاق

معلاق
زبان، آنچه چیزی را به آن آویزان کنند
تصویری از معلاق
تصویر معلاق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با معلاق

معلاق

معلاق
اوشنگ هر چه از آن چیزی آویزند آونگ، گوشواره، زبان، سرشک هر چه از آن چیزی آویزند، هر چیز آونگان کرده مانند خرما انگور و جز آن، گوشواره، قطره، زبان، جمع معالیق
فرهنگ لغت هوشیار

اعلاق

اعلاق
جمع علق، گرانمایه مکل انداختن مکل زالو یازلو، در دام انداختن، چنگ در زدن
فرهنگ لغت هوشیار

اعلاق

اعلاق
عِلق ها، هر چیزهای خوب و گرانمایه، نفیس ها، جمعِ واژۀ عِلق
اعلاق
فرهنگ فارسی عمید

مفلاق

مفلاق
بد کاره: مرد این واژه در تازی تنها با همین آرش به کار می رود در یکی از فرهنگ های فارسی برای آن که مفلاک پارسی را بر گرفته از آن نشان دهند آرش: تهیدست را نیز بر بد کاره افزوده اند. ناکس فرومایه سفله، تهیدست، جمع مفالیق
فرهنگ لغت هوشیار