گاوی است با نشانه های سپید و سیاه. (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 114) : سپهدار توران از آن بدتر است کنون گاوپیسه به چرم اندر است. فردوسی. دگر گفتی آن گاوپیسه کدام که هستش جهان سربسر چارگام. (گرشاسب نامه). ، کنایه از عالم. (فرهنگ شاهنامۀ شفق ص 228). و این کلمه به صورت گاوبیشه در برهان آمده. رجوع به گاوبیشه و برهان قاطعچ معین (گاو بیشه) شود
بشکل گاو بصورت و هیئت گاو: همه کژدم وش و خرچنگ دار گوزن شیر چهر و گاوپیکر. (ناصر خسرو) یا درفش گاو پیکر. درفشی که صورت گاو بر آن منقوش است: زده هم برش گاو پیکر درفش سپر زرد و برگستوانش بنفش. یا گرز (گرزهء) گاو پیکر. گرزی که بشکل سر گاو باشد: بماند دشمن دجال صورتش در گل چو خر زصاعقه گرز گاو پیکر او. (ظهیر فاریابی)، گرز فریدون گرز گاو پیکر
پوست گاو (مطلقا)، پوست گاوی که در آن کاه یا زر کنند قنطار: دگر هر چه در پادشاهی اوست زگنج گهر پر کند گاو پوست، آنکه دارای پوستی ضخیم مانند پوست گاو است