جدول جو
جدول جو

معنی عدومال

عدومال
پایمال کنندۀ دشمن، شکست دهندۀ دشمنان
تصویری از عدومال
تصویر عدومال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عدومال

اعدامال

اعدامال
اعدامالنده. کوبندۀ اعدا. دشمن کوب:
امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدامال.
فرخی.
آفرین گویان چو گویند آفرین در هر دیار
بر قلج طمغاج خان آن شاه اعدامال باد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

عموماً

عموماً
بطور عموم. بطوری که شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). بالعموم. همگی: در سنۀ احدی واربعمائه (401 هجری قمری) در بلاد خراسان عموماً و در نیشابور خصوصاً قحطی شام... حادث شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 275)
لغت نامه دهخدا

دوشمال

دوشمال
پارچۀ دستمالی که قصابان استعمال کنند، (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ردومالی

ردومالی
شاید از کلمه ترکی و از مصدر بزمق باشد، و شاید تبزیج عربی بمعنی آراستن از این کلمه فارسی معرب است. (یادداشت بخط دهخدا). آرایش که زن روی خویش را کند از سفیداب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه و جز آن. چاسان فاسان. تزین. تحفل. توالت
لغت نامه دهخدا