صنعتگر صنعتگر هنرمند. افزارمند. صانع. دست ورز. آنکه صنعت داند: شأن صنعت بین و صنعتگر که در یک کارگاه از همان جنسی که سازد پنبه خارا ساخته. درویش والۀ هروی (از آنندراج). ج، صنعتگران لغت نامه دهخدا
صنعتگری صنعتگری شغل و عمل صنعتگر، هنرنمایی، برای مِثال جهان دیده دانا به نیک اختری / درآمد به تدبیر صنعتگری (نظامی5 - ۹۶۱) فرهنگ فارسی عمید