جدول جو
جدول جو

معنی صفدری

صفدری
دریدن و شکافتن صف لشکر در جنگ، کنایه از دلیری، برای مثال سروری بی بلا به سر نشود / صفدری بی مصاف برناید (خاقانی - ۸۶۲)
تصویری از صفدری
تصویر صفدری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صفدری

صفدری

صفدری
دریدن صف. شکافتن صف. بهم زدن صف روز نبرد:
سروری بی بلا بسر نشود
صفدری بی مصاف برناید.
خاقانی.
رجوع به صف و صفدر شود
لغت نامه دهخدا

صفاری

صفاری
خلف بن احمد بن علی بن لیث صفار. وی به سال 350 پس از ضعف کار سامانیان ولایت سیستان یافت و از عهدۀ ادارۀ آن نیک برآمد و کرمان را از آل بویه بگرفت و ضمیمۀ ولایت خود کرد، و آل بویه دیگر بار آن ولایت را از وی بازستدند و خلف تا به سال 390 در امارت ببود، سپس کار را به پسر خود طاهر واگذارد و در حدود سال 392 درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 293). و رجوع به خلف بن احمد صفار شود
لغت نامه دهخدا

صفیری

صفیری
جونپوری. از شعرای هندوستان و از مردم جونپور است. آذر بیگدلی از تقی اوحدی آرد: وی با عدم رجولیت کدخدا شده و از طعنۀ مردم زن و خود را کارد زده کشت و گوید: بزعم فقیر صاحب این مطلع باید شعر بسیار داشته باشد به هر حال این مطلع از او است که بنظر رسیده:
ز عشق زادم و عشقم بکشت زار دریغ
خبر نداد به رستم کسی که سهرابم.
(آتشکدۀ آذر ذیل شعرای هندوستان).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
ابن مولانا دیلمی یکی از شعرای ایران و از اهالی قزوین است. از اوست:
ز پیام من جوابی نشنیده قاصد اما
دهدم به این تسلی که ندیده ام هنوزش.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا