جدول جو
جدول جو

معنی شرق

شرق
جای برآمدن آفتاب، خاور، برآمدن آفتاب، در علم جغرافیا کشورهایی که در مشرق کرۀ زمین هستند
شرق ادنی: خاور نزدیک
شرق اقصی: خاور دور
شرق اوسط: خاورمیانه
تصویری از شرق
تصویر شرق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شرق

شرق

شرق
جَمعِ واژۀ شَریق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، غرقی (غریقان). (از اقرب الموارد). رجوع به شریق شود
لغت نامه دهخدا

شرق

شرق
جَمعِ واژۀ شارِق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شارق شود
لغت نامه دهخدا

شرق

شرق
جرح شرق، زخم ممتلی از خون. (ناظم الاطباء) ، گوشت بی چربی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گوشت لاغر. (مهذب الاسماء). رجوع به شَرق یا شَریق شود
لغت نامه دهخدا

شرق

شرق
صدای به هم خوردن دو چیز. (یادداشت مؤلف).
- شرق دست، آوایی که از خوردن کف دست به جایی آید، همچون: سینه زدن و غیره. ضرب شست:
گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را
در معابر از شرق دست گلگون می کنند.
ملک الشعراء بهار.
- ، کنایه از لیاقت و کفایت و حسن اداره و کاربری است: با این درآمد کم من این خانه را با شرق دست اداره می کنم. (لغات عامیانۀ جمال زاده).
- شَرَق شَرَق یا شَرق ُ شَرق، تکرار صوت خوردن چیزی به چیزی. رجوع به شرق شرق در ردیف خود شود.
- شرق و شروق، اسم صوت است و صدای برخورد دو چیز با یکدیگر را می رساند. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شرقی و شروقی، ترکیبی است نظیر شرق و شروق، منتهی بیشتر در مورد بیان کیفیت و شدت کتک کاری و ضربه هایی نظیرسیلی و مانند آن بکار می رود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

شرق

شرق
آفتاب. گویند: طلع الشرق. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گاهی اطلاق می شود بر جهتی که خورشید از آن برآید. (از اقرب الموارد). شَرق. رجوع به شرق شود
لغت نامه دهخدا

شرق

شرق
کنایه از آسیا و آفریقا که در مشرق اروپا قرار دارند. (یادداشت مؤلف). ممالکی که در مشرق کرۀ زمین هستند. مجموع کشورهای آسیایی. (فرهنگ فارسی معین) :
مباش غره به تقلید غربیان که به شرق
اگر دهد هنر شرقی احترام دهد.
ملک الشعراء بهار.
- شه شرق، ملک شرق. ملک مشرق. شه مشرق. فرمانروایان خراسان بزرگ و نواحی اطراف آن از عراق و کرمان و سیستان و غیره (در تداول شاعران و مدیحه سرایان) :
تاج سر آفرینش است شه شرق
در کنف آفریدگار بماناد.
خاقانی (در مرثیۀ امیر اسدالدین شروانی).
- ملک شرق،شه شرق. ملک مشرق. پادشاهان ایران، خاصه آنان که برخراسان بزرگ و نواحی آن از کرمان و سیستان و عراق مسلط بودند (در زبان شعرا) : نصر برادر است ملک شرق وسایس جمهور خلق را. (ترجمه تاریخ یمینی ص 446).
، عبرانیان این لفظ را برای زمینهایی که در دشت یهودیه و شام واراضی که در کنار دجله و فرات واقع بود استعمال می نمودند. (از قاموس کتاب مقدس)
اقلیمی به اشبیلیه، اقلیمی به باجه. (معجم البلدان).

اقلیمی است به باجه در اندلس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا