جدول جو
جدول جو

معنی سربه هوا

سربه هوا
بازیگوش، آنکه در پی هواوهوس خود باشد
تصویری از سربه هوا
تصویر سربه هوا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سربه هوا

سربه هوا

سربه هوا
بازیگوش، بی توجه، بی قید، بی بندوبار، لاابالی، بی دقت، بی مبالات، غافل، لاقید
متضاد: سربه زیر، دقیق، مراقب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

سربهوا

سربهوا
آنکه دستورها یا درس ها به ذهن نسپارد. لاابالی. بی بندوبار. آنکه حواس خود جمع نکند. که هوش خود را در کارها جمعنمی کند و چنانکه باید متوجه امور نمیشود. (یادداشت مؤلف) ، آواره. (آنندراج) :
آسایش دل غافلم از یاد خدا کرد
همواری این راه مرا سربهوا کرد.
صائب (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا