جدول جو
جدول جو

معنی دور داشتن

دور داشتن
دور نگه داشتن، دور کردن، برحذر ساختن
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دور داشتن

دور داشتن

دور داشتن
روانه کردن و به فاصله نگاه داشتن. (ناظم الاطباء) ، راندن. به فاصله گرفتن داشتن. از خود دور ساختن. فاصله ایجاد کردن. برکنار داشتن:
دل خویش گر دور داری ز کین
مهان و کهانت کنند آفرین.
فردوسی.
همیشه خرد را تو دستور دار
بدو جانت از ناسزا دور دار.
فردوسی.
چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده بد نباشی دژم.
فردوسی.
که دانا نیازد بتندی به گنج
تن خویش را دور دارد ز رنج.
فردوسی.
به پاکان کز آلایشم دور دار
وگر زلتی رفت معذور دار.
سعدی (بوستان).
فرومایه را دور دار از برت
مکن آنکه ننگی شود گوهرت.
سعدی (بوستان).
تنزیه، دور داشتن خود را از زشتی و بدی. مجافاه. تستر. تجنیب، دور داشتن کسی را از چیزی. مکاتله، دور داشتن خدای کسی را از نیکی. (منتهی الارب). حاش لله، دور دارد خدای. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا

زور داشتن

زور داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
زور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

زور داشتن

زور داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

اثر داشتن

اثر داشتن
نشانه داشتن علامت داشتن، موء ثر بودن در تاثیر در
اثر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار