جدول جو
جدول جو

معنی دست پرور

دست پرور
کسی که زیردست کس دیگر پرورش یافته باشد، آنکه تربیت شده و پرورش یافتۀ دست کسی باشد
تصویری از دست پرور
تصویر دست پرور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دست پرور

دوست پرور

دوست پرور
دوست پرورنده. دوست پرست. پرورش دهنده دوست:
حافظ ز غصه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من.
حافظ
لغت نامه دهخدا

دست پرورد

دست پرورد
دست پرورده. دست پرور. که با دست پرورده باشد. آنکه تحت نظر کسی تربیت شده باشد. مُرَبّی ̍:
مسوز از پی دست پرورد خویش
بنه دست بر سوزش درد خویش.
نظامی.
خاصه خوبی و آشنانظری
دست پرورد رایض هنری.
نظامی.
به غلامان دست پروردم
بکرشمه اشارتی کردم.
نظامی.
طفل اشکم دست پرورد نسیم صبح نیست
داغ دارد باغبان را لالۀ خودروی من.
طالب آملی (از آنندراج).
گرچه از دستت کسی را نیست رنگی از رضا
نیست یک گل در چمن کو دست پرورد تو نیست.
اسیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دست فروش

دست فروش
پیله ور، آنکه کالا را به دست گرفته در کوچه و بازار بفروشد
دست فروش
فرهنگ لغت هوشیار