جدول جو
جدول جو

معنی دادجو

دادجو
دادجوینده، جویندۀ عدل و داد، دادخواه، برای مثال مفرست پیام دادجویان / الاّ به زبان راستگویان (نظامی۳ - ۵۳۳)
تصویری از دادجو
تصویر دادجو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دادجو

دادجو

دادجو
دادجوی، دادخواه، عدالت جوینده، ج، دادجویان:
بفرمودتا هر که بد دادجوی
سوی موبدان موبد آورد روی،
فردوسی،
جهانی بدرگاه بنهاد روی
هر آن کس که بد در جهان دادجوی،
فردوسی،
مفرست پیام دادجویان
الا بزبان راستگویان،
نظامی،
، داددهنده، دادرس:
چو رامین دادجوی و دادگر شد
جهان از خفتگان آسوده تر شد،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

دادلو

دادلو
دهی جزء دهستان چای پاره بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع در 15 هزارگزی شمال باختری زنجان و 12 هزارگزی راه آهن زنجان تبریز، کوهستانی، سردسیر و دارای 192 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات محصول آن غلات، شغل اهالی آن زراعت و گلیم و جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

دادو

دادو
ترکی دادا پارسی بنده خانه زاد انگلیسی فاژ (فاق)، رفک (قرنیز) غلام (عموما)، هر غلامی که از کودکی خدمت کسی را کرده باشد (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار

دادو

دادو
دادا، دادک، خدمتکار پیر، پیرغلام، لَلیه، برای مِثال بیرون پَر ازاین طفلی ما را بِرهان ای جان / از منت هر دادو وز غصۀ هر دادا (مولوی - ۱۴۶۴)
دادو
فرهنگ فارسی عمید

دادو

دادو
غلام (عموماً) هر غلامی که از کودکی خدمت کسی کرده (خصوصاً)
دادو
فرهنگ فارسی معین

دادو

دادو
پیرغلام، مطلق غلام را گویند عموماً و پیرغلامی را که از کوچکی خدمت کسی کرده باشد خصوصاً، (برهان)، پیرغلامی که از خردی باز خدمت کرده باشد، غلام پیر که خدمت خردان کند، هر غلام عموماً و پیرغلامی که از طفلی خدمت کرده باشدو بمنزلۀ لله بود خصوصاً، (جهانگیری) :
بیرون بر از این طفلی ما را برهان ای جان
ازمنت هر دادو وز غصۀ هر دادا،
مولوی
لغت نامه دهخدا