جدول جو
جدول جو

معنی چرند گفتن

چرند گفتن
سخن بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه گفتن
تصویری از چرند گفتن
تصویر چرند گفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرند گفتن

چرند گفتن

چرند گفتن
یاوه گفتن. چرند و پرند گفتن. پرت و پلا گفتن. حرف مفت زدن. هذیان گفتن. سخن بیهوده گفتن. چرت و پرت گفتن. رجوع به ’چرند’ و ’چرندگوی’ و ’چرند و پرند گفتن’ شود
لغت نامه دهخدا

بلند گفتن

بلند گفتن
به جهر سخن گفتن. مقابل آهسته گفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ودر نماز ’بسم اﷲ’ بلند گویند. (کتاب النقض ص 463).
- به بانگ بلند گفتن، به صدای بلند سخن گفتن. به جهر آواز دادن:
سرم خوشست و به بانگ بلند می گویم
که من نسیم حیات از پیاله می جویم.
حافظ، بلند شدن. (آنندراج). افراخته شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

درود گفتن

درود گفتن
درود کردن. خداحافظ کردن. وداع کردن. (ناظم الاطباء). تصلیه. (از منتهی الارب) ، درود دادن. سلام کردن. دعای خیر گفتن. آفرین و تحیت گفتن:
سوی طالقان آمد و مرورود
سپهرش همی داد گفتی درود.
فردوسی.
همی خورد هرکس به آوای رود
همی گفت هرکس به شادی درود.
فردوسی.
آمد از اورنگ بزرگی فرود
دست به گل درزد و گفتش درود.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پند گفتن

پند گفتن
اندرز دادن نصیحت کردن وعظ کردن مناصحت تذکیر تذکره نصح
پند گفتن
فرهنگ لغت هوشیار

سرد گفتن

سرد گفتن
درشت و ناسزا گفتن. دشنام گفتن: و این مهتران را که رنجه نیارستندی داشتن دشنام دادندی و سرد گفتندی و خیو بر رویشان انداختندی. (ترجمه تاریخ طبری). و دوستی با تو حرام کردم که تو به انجمن محمد شوی و چون او در انجمن نشسته باشد سرد گوی وخیو بر روی وی انداز. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
بدو گفت کای مهتر پرخرد
ز تو سرد گفتن نه اندرخورد.
فردوسی.
از آن سرد گفتن دلش تنگ شد
رخانش ز اندیشه بیرنگ شد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

چرت گفتن

چرت گفتن
یاوه گفتن، حرف مفت زدن، چرند گفتن، مهمل بافتن، مزخرف گفتن، لیچار بافتن، یاوه سرایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد