جدول جو
جدول جو

معنی چراغ توری

چراغ توری
چراغ زنبوری، نوعی چراغ نفتی تلمبه ای که با فشار هوا نفت به طرف لولۀ بالایی میرسد و به جای فتیله توری نسوزی دارد که روشنایی را بیشتر و سفیدتر میکند و پرنورتر از سایر چراغ های نفتی است
تصویری از چراغ توری
تصویر چراغ توری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چراغ توری

چراغ توری

چراغ توری
نوعی چراغ نفتی تلمبه ای که شعلۀ آن با توری مخصوص محصور میشود. قسمی چراغ نفتی ساخت فرنگ که با تلمبه و بی تلمبه و با لامپ و بدون لامپ آن مورداستعمال است و بر روی شعلۀ آن یکنوع توری مخصوص و نسوز تعبیه شده که نور چراغ را قویتر و سفیدرنگ تر منتشر میکند. چراغ زنبوری. رجوع به چراغ زنبوری شود
لغت نامه دهخدا

چراغ موشی

چراغ موشی
چراغ سادۀ حلبی که فقط دارای فتیله و جای نفت است
چراغ موشی
فرهنگ فارسی عمید

چراغ موشی

چراغ موشی
چراغ حلبی کوچکی دارای فتیله و جای نفت یا روغن. ظرفهای کوچکی چون استکان که در آن پیه یا روغن کرده فتیله مینهادند و به بندها می آویختند بخصوص در شب های چراغان. چراغ خرد چون استکانی که در آن پیه کنند و فتیله ای در وی نهند و به عده کثیر، شبهای چراغانی در معابر آویزند. ظرف کوچک شیشه ای یا فلزی که در آن پیه وفتیله کرده در چراغانیها به عده بسیار افروخته در معابر بیاویزند. نوعی چراغ کوچک مسی یا حلبی که ساختمانی ساده داشته دارای فتیله و جای روغن یا نفت است و بیشتر در جاهای دور افتاده و دهکده ها از آن استفاده میشود. چراغ کوچک حلبی بدون شیشه. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

چراغ سحری

چراغ سحری
چراغ صبح و چراغ صبحدم. (آنندراج) (فرهنگ نظام). چراغ سحر. (فرهنگ نظام). چراغ سحرگاه. چراغ سحرگهی. چراغ سحرگهان، مجازاً آفتاب. (فرهنگ نطام) ، چراغی که پیش از روشن شدن هوا روشن است و زود خاموشش میکنند، ازین جهت مجازاً در هر چیز ناپایدار استعمال میکنند. (فرهنگ نظام). رجوع به چراغ و چراغ سحرگهان و چراغ صبح شود
لغت نامه دهخدا

چراغ طور

چراغ طور
کنایه از تجلی که بر موسی علیه السلام بر کوه طور شده بود. (آنندراج). آتش طور. روشنی که در کوه طور بر موسی نمایان شد. چراغ کلیم. رجوع به چراغ کلیم شود
لغت نامه دهخدا