جدول جو
جدول جو

معنی جگرخای

جگرخای
جگرخوار، کنایه از کسی که غم و اندوه بسیار بخورد، کنایه از آنچه باعث غم و اندوه و کاهش تن بشود
تصویری از جگرخای
تصویر جگرخای
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جگرخای

جارختی

جارختی
آلتی که به آن لباس آویزان می کنند، قفسه ای دردار که درون دیوار جاسازی می شود و در آن لباس می گذارند، جا لباسی
جارختی
فرهنگ فارسی عمید

جگرخوار

جگرخوار
کسی که غم و اندوه بسیار بخورد، آنکه غم دیگری را بخورد، یار غمخوار
مایۀ ناراحتی
دلیر، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه
جگرخوار
فرهنگ فارسی عمید

شکرخای

شکرخای
شکرخا. قریب به معنی شکرشکن. (آنندراج). که شکر بخورد. که شکر بجود، سخت شیرین. بسیار شیرین و دلپسند:
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوۀ یاقوت شکرخای تو خوش.
حافظ.
، سخت شیرین سخن. شیرین گفتار:
که شاه نیکوان شیرین دلبند
که خوانندش شکرخایان شکرخند.
نظامی.
که طوطیان شکرخای هم سخن گویند
ولیک ناید از طوطیان سخندانی.
کمال الدین اسماعیل.
آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد
طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکّرخای تو.
حافظ.
و رجوع به شکرخا شود
لغت نامه دهخدا