جدول جو
جدول جو

معنی پیر کهن

پیر کهن
پیر کهن سال، پیر کلان سال، سال خورده
تصویری از پیر کهن
تصویر پیر کهن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیر کهن

پیر کهن

پیر کهن
پیر کلان. پیر کلانسال. سالخورده. قنسر. قعوس. پیر کهنسال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دیر کهن

دیر کهن
زمان بسیار قدیم. (یادداشت مؤلف) :
هزار دگر بود خود ساخته
ز دیر کهن نغز پرداخته.
فردوسی.
، دنیا. (یادداشت مؤلف) :
از زبان سوسن آزاده ام آمد بگوش
کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیر کردن

پیر کردن
فرتوت ساختن کهنسال گردانیدن بسالخوردگی رسانیدن: چه تدبیر از پی تدبیر کردن نخواهم خویشتن را پیر کردن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیروکسن

پیروکسن
گروهی از کانی ها که سیلیکات های طبیعی منیزیم، آهن یا کلسیم در ساختمان آن ها به کار رفته است
پیروکسن
فرهنگ فارسی عمید