آروغ. آرغ. آروق. بادی که بصدا از گلو برآرند. در تداول مشهد و گناباد خراسان، اُرُغ. جُشاء. (منتهی الارب) ، نام معجونی است از زرنباد، افیون، جندبیدستر، عاقرقرحا، پلپل، دارپلپل، هوم المجوس، بزر النبج الابیض و غیره. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، عوام مهرۀ سفیدی را گویند به اندام بلیله که شاطران بر پای خود بندند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). سفیدمهره. گوش ماهی. (بحر الجواهر)
دهی است از دهستان ارزوئیۀ بخش بافت شهرستان سیرجان که در 88 هزارگزی جنوب بافت بر سر راه مالرو خبر به ده سرد واقع است و8 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 18 هزارگزی شمال میناب و 5 هزارگزی باختر راه مالرو میناب به گلاشکرد واقع است و 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کنایه از نخوت و تکبر و عظمت باشد مر زنان را چنانکه باد بروت مردان را. (برهان). کنایه از نخوت و تکبر زنان صاحب حسن است چنانکه باد بروت منسوبست به مردان. (آنندراج) (انجمن آرا). نخوت و تکبر و عظمت. (ناظم الاطباء: باد). کنایه از نخوت و غرور مخصوص زنانست. (آنندراج: باد بروت، باد سبلت). رجوع به باد در زیر دامن داشتن و باد و مجموعۀ مترادفات ص 256 شود