معنی یقین داشتن - فرهنگ فارسی عمید
معنی یقین داشتن
- یقین داشتن
- به راستی و درستی دانستن، مطمئن بودن
تصویر یقین داشتن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با یقین داشتن
امین داشتن
- امین داشتن
- ایتمان. (تاج المصادر بیهقی). مورد اعتماد داشتن. رازدار شمردن:
ترا من خردمند پنداشتم
باسرار ملکت امین داشتم.
سعدی.
و رجوع به امین شود
لغت نامه دهخدا
حقیر داشتن
- حقیر داشتن
- تحقیر. کوچک داشتن. محقر و خرد شمردن. اندک گرفتن. ازدراء. استحقار. (تاج المصادر بیهقی). اقتحام. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوار گرفتن. ازراء
لغت نامه دهخدا
کمین داشتن
- کمین داشتن
- کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا
معین داشتن
- معین داشتن
- تعیین کردن. مقرر کردن: فرمود تا وجه کفاف او معین دارند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
دین داشتن
- دین داشتن
- متدین بودن:
سخن از مردم دیندار شنو و آن را
که ندارد دین منگر سوی دینارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا