جدول جو
جدول جو

معنی نامساعد

نامساعد
ناموافق، ناسازگار، آنکه مساعدت نکند
تصویری از نامساعد
تصویر نامساعد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نامساعد

نامساعد

نامساعد
ناموافق. ناسازوار. (آنندراج). ناموافق. کسی یا چیزی که مساعدت و همراهی نکند. ضد مساعد. (ناظم الاطباء). که یار و مساعد و موافق و همراه نیست. کجرفتار. ناهمراه. مخالف. ستیزه گر. نادمساز. ناهمراه. مخالف. ستیزه گر. نادمساز. ناهموار:
زمانۀ نامساعد را از این گونه بجز حجت
به زرّ و گوهر الفاظ و معنی کس نیاراید.
ناصرخسرو.
یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد. (گلستان).
روزگار نامساعد مردم ناسازگار.
؟
لغت نامه دهخدا

نامستعد

نامستعد
اکار ناشایسته ناآماده آنکه مستعدنیست ناشایسته نالایق: (استعدادبی تربیت دریغ است وتربیت نامستعد ضایع، {نا آماده مقابل مستعد
نامستعد
فرهنگ لغت هوشیار

نامساعدی

نامساعدی
ناسازی نامساعدبودن: دل ازکرشمه ساقی بشکر بود ولی زنامساعدی بختش اندکی گله بود. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

نامستعد

نامستعد
بی استعداد. احمق. نادان. (ناظم الاطباء) : استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. (گلستان) ، ناآماده. غیرمهیا. نابسیجیده. که آماده و مستعد نیست
لغت نامه دهخدا

نامساعدی

نامساعدی
نامساعدبودن. ناسازگاری. ناموافقی. ناسازواری. کجرفتاری. ناهمواری. همراهی و یاری و مساعدت نکردن:
دل از کرشمۀ ساقی بشکر بود، ولی
ز نامساعدی بختش اندکی گله بود.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 146)
لغت نامه دهخدا

نامسعود

نامسعود
تیره بخت، بد شگون نامبارک نحس شوم، بدبخت مقابل مسعود
نامسعود
فرهنگ لغت هوشیار