جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با منادا

منادات

منادات
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
منادات
فرهنگ فارسی عمید

مبادا

مبادا
مباد: ارسلان جاذب... گفت... مبادا که از ایشان فتنه تولد کند
مبادا
فرهنگ لغت هوشیار

معادا

معادا
دشمنی کردن با یکدیگر: و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است، دشمنی کردن با کسی، دشمنی عداوت
فرهنگ لغت هوشیار

منادی

منادی
منادا در فارسی: بانگیده بانگنده ندا داده شده خوانده شده، خبر یا حکمی که جارچی در ملا عام با صدای بلند ابلاغ کند، اسمی که پس از حرف ندا آید: ای مرد، یا حسین، جار زدن توضیح در امثال عبارت} منادی کردند {که در نظم و نثر قدیم آمده بصیغه اسم مفعول - یعنی بفتح دال و الف آخر است - و آن مصدر میمی} نادیه {است و بمعنی ندا میباشد ولی اغلب آنرا} منادی {بصیغه اسم فاعل - یعنی مکسور - خوانند (دکتر خیام پور. نداب 3- 2 ص 2- 101) ندا کننده، جار زننده جارچی
فرهنگ لغت هوشیار