جدول جو
جدول جو

معنی مدعی علیه

مدعی علیه
کسی که دعوی بر او اقامه شده، خوانده
تصویری از مدعی علیه
تصویر مدعی علیه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مدعی علیه

مدعی علیه

مدعی علیه
خوانده پسیمار پاداومند کسی که دعوی بر او اقامه شود خوانده مقابل مدعی: پس اگر مدعی علیه انکار کند دعوی مدعی رالله . . مدعم فیه. حرف دوم از دو حرفی که در یکدیگر ادغام شوند
فرهنگ لغت هوشیار

مغمی علیه

مغمی علیه
بی هوش، کندذهن، کندفهم، در پزشکی آنکه در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
مغمی علیه
فرهنگ فارسی عمید

مغشی علیه

مغشی علیه
بی هوش، کندذهن، کندفهم، در پزشکی آنکه در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
مغشی علیه
فرهنگ فارسی عمید

مجنی علیه

مجنی علیه
آنکه بر او جنایت رفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است. (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا

مغمی علیه

مغمی علیه
بیهوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغشی علیه. (صراح). آنکه او را اغما دست داده باشد. بیهوش. بیخویشتن. بیخود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا