جدول جو
جدول جو

معنی لشکرانگیز

لشکرانگیز
آنکه لشکر را حرکت دهد و به جنگ ببرد
تصویری از لشکرانگیز
تصویر لشکرانگیز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لشکرانگیز

لشکرانگیز

لشکرانگیز
آنکه به جمع کردن سپاه و سوق آن مأمور است:
همی لشکرانگیز از ایران کنی
بروبه همی جنگ شیران کنی.
اسدی (گرشاسبنامه ص 58)
لغت نامه دهخدا

لشکر انگیز

لشکر انگیز
کسی که لشکر فراهم آورد و بجایی سوق دهد، لشکر افروز
لشکر انگیز
فرهنگ لغت هوشیار

شکارانگیز

شکارانگیز
کسان که شکارها را از اطراف به مرکز برمانند و گرد کنند سهولت صید شاه و امیری را. (از یادداشت مؤلف). آهوگردان. شکارران. شکارگردان
لغت نامه دهخدا

مشک انگیز

مشک انگیز
خوشبوی. دمندۀ بوی خوش. مشک آور. آورندۀ بوی مشک. قیاس شود با شهوت انگیز، غم انگیز، شورانگیز بمعنی شهوت آور و غم آور و شورآور:
سنبل از خوشه های مشک انگیز
بر قرنفل گشاده عطسۀ تیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا