کم عمر کم عمر کمسال، کم زی کم سن کم سال، آنکه عمر اندک دارد: (سه چیز است کان در سه آرامگاه بود هر سه کم عمر و گردد تباه)، (بهندوستان اسپ و در پارس پیل بچین گربه ز ینسان نماید دلیل)، (نظامی) فرهنگ لغت هوشیار
کم عمق کم عمق کم ژرفا جایی که عمق آن اندک باشد مقابل عمیق: (اکنون در قسمت کن عمق آب با دست و پا ناشیانه چلپ چلاپ میکرد) فرهنگ لغت هوشیار