جدول جو
جدول جو

معنی قیچی کردن

قیچی کردن
چیزی را با قیچی برش دادن، قیچی کردن
تصویری از قیچی کردن
تصویر قیچی کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قیچی کردن

پیری کردن

پیری کردن
راه پیران رفتنهمچون سال خوردگان رفتار کردن: وای زان طفلان که پیری میکند لنگ مورانند و میری میکنند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشی کردن

پیشی کردن
سبقت گرفتن پیش افتادن پیشی گرفتن: هر آن کس که در کار پیشی کند بکوشد که آهنگ بیشی کند. (شا. بخ 2375: 8)
فرهنگ لغت هوشیار

بینی کردن

بینی کردن
کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مِثال هرکسی کاو از حسد بینی کُند / خویش را بی گوش و بی بینی، کُند (مولوی - ۵۲)، بینی زدن
بینی کردن
فرهنگ فارسی عمید

قیمه کردن

قیمه کردن
کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
قیمه کردن
فرهنگ فارسی عمید