جدول جو
جدول جو

معنی غره کردن

غره کردن
اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
تصویری از غره کردن
تصویر غره کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غره کردن

غره کردن

غره کردن
فریفتن. گول زدن. مغرور کردن. غره ساختن. رجوع به غره شود:
نگویند زینگونه مردان مرد
همانا جوانی ترا غره کرد.
فردوسی.
چون شوی غره بدینش چو همی بینی
که همی غره کند گنبد دوارش.
ناصرخسرو.
نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش
که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را.
ناصرخسرو.
غره نکند هر که بدیده ست سپاهش
این عالم از آن پس به فراخی مکانیش.
ناصرخسرو.
هرکه را غره کرد دولت تیز
عذر آن دولتش هلاک رساند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پره کردن

پره کردن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار

غرق کردن

غرق کردن
فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید