جدول جو
جدول جو

معنی صفرابر

صفرابر
آنچه صفرا را کم می کند، برندۀ صفرا، برای مثال زر چو نهی روغن صفرا گر است / چون بخوری میوۀ صفرابر است (نظامی۱ - ۷۳)
تصویری از صفرابر
تصویر صفرابر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صفرابر

صفرابر

صفرابر
بُرندۀ صفرا و زائل کننده آن. آنچه صفرا را کم کند. آنچه صفرا را ببُرد:
ترش روئی است زر صفرابر
وقت صفرای تو زر بایستی.
خاقانی.
زر چو نهی روغن صفراگرست
چون بخوری میوۀ صفرابرست.
نظامی.
و رجوع به صفرا و صفراشکن شود
لغت نامه دهخدا

صفرا بر

صفرا بر
تلخه بر آن چه که صفرا (زرداب) را کم کند: شاه توت صفرابر است
صفرا بر
فرهنگ لغت هوشیار

صحرابر

صحرابر
تیزرو. تندرو. سریعالسیر:
پیوسته مرا زیر ران هیونی
صحرابر و دریاگذار دارد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

فرابر

فرابر
در هر میوه دو قسمت موجود است، یکی هسته، دیگری فرابر که از هر طرف هسته را فرا گرفته است
فرابر
فرهنگ فارسی معین

فرابر

فرابر
در هر میوه دو قسمت موجود است، یکی هسته ها و دیگر فرابر که از هر طرف هسته ها را فراگرفته است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 184)
لغت نامه دهخدا

صحرا بر

صحرا بر
تند رو، بیابان نورد آنکه در صحرایی طی طریق کند، تند رو سریع السیر
فرهنگ لغت هوشیار