جدول جو
جدول جو

معنی صاحب کلاه

صاحب کلاه
دارای کلاه، کنایه از تاجدار، پادشاه
تصویری از صاحب کلاه
تصویر صاحب کلاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صاحب کلاه

صاحب کلاه

صاحب کلاه
پادشاه. تاجدار:
کمین مولای تو صاحب کلاهان
به خاک پای تو سوگند شاهان.
نظامی.
پری دختی پری بگذار ماهی
بزیر مقنعه صاحب کلاهی.
نظامی.
پرستش نمودش به آیین شاه
که صاحب کمر بود و صاحب کلاه.
نظامی.
ملک حفاظی ّ و سلاطین پناه
صاحب شمشیری و صاحب کلاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صاحب کلاهی

صاحب کلاهی
تاجداری، پادشاهی، برای مِثال جهان را بگیریم و شاهی کنیم / همه ساله صاحب کلاهی کنیم (نظامی۵ - ۹۶۴)
صاحب کلاهی
فرهنگ فارسی عمید

صاحب کلاهی

صاحب کلاهی
پادشاهی. تاجداری:
جهان را بگیریم و شاهی کنیم
همه ساله صاحب کلاهی کنیم.
نظامی.
به مولایی سپرد آن پادشاهی
دلش سیر آمد از صاحب کلاهی.
نظامی.
گر او را دعوی صاحب کلاهی است
مرا نیز از قصب سربند شاهی است.
نظامی.
جوانی داری و شیری ّ و شاهی
سری ّ و با سری صاحب کلاهی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صاحب جلال

صاحب جلال
شکوهمند بر نام فرمانروایان کشورهای تازی دارنده جلال دارای شکوه
صاحب جلال
فرهنگ لغت هوشیار

صاحب کمال

صاحب کمال
دارای فضل و کمال، دارای علم و ادب، برای مِثال صاحب کمال را چه غم از نقص مال وجاه / چون ماه پیکری که بر او سرخ و زرد نیست (سعدی۲ - ۶۸۸)
صاحب کمال
فرهنگ فارسی عمید

صاحب گناه

صاحب گناه
گناهکار. مذنب:
به داور داور فریادخواهان
به یارب یارب صاحب گناهان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صاحب کمال

صاحب کمال
فاضل. کامل. خداوند علم و ادب. دارای فضایل:
صاحب کمال را چه غم از نقص جاه و مال
چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست.
سعدی.
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بخواه از مردم صاحب کمالش.
حافظ.
گفتند در این کرمینه چنین صاحب کمالی آمده است. (انیس الطالبین).
سگ به نطق آمد که ای صاحب کمال
بی حیا من نیستم چشمت بمال.
شیخ بهائی
لغت نامه دهخدا