جدول جو
جدول جو

معنی ستوار

ستوار
استوار، محکم، پایدار، پابرجا، سخت
راست و درست، امین، مورد اعتماد
در امور نظامی درجه داری که دارای درجه ای بالاتر از گروهبان یکم و پایین تر از ستوان سوم است
تصویری از ستوار
تصویر ستوار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ستوار

ستوار

ستوار
مخفف استوار یعنی مضبوط و محکم. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) :
هر که فردای خویش را نگرید
چنگ در دامن تو زد ستوار.
فرخی.
هزار طرف بیک میخ و هیچ از او نه پدید
بزیر طرف سپاریده میخ را ستوار.
ناصرخسرو.
حصن هزارمیخه عجب دارم
سست است سخت پایۀ ستوارش.
ناصرخسرو.
دراز قامت در هر وجب بقتل عدو
هم از میانه کمر بسته بر میان ستوار.
سوزنی (از آنندراج).
رجوع به استوار شود.
، امین و معتمد. (برهان). امین و معتمد زیرا که او درراستی خود محکم و سخت است. (آنندراج) :
چه گویم از صفت او و فسق او و فساد
بیازمای بسوگند اگر نیم ستوار.
سوزنی.
رجوع به استوار شود، باور کردن و تصدیق نمودن. (برهان). رجوع به استوار شود
لغت نامه دهخدا

استوار

استوار
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
استوار
فرهنگ لغت هوشیار

دستوار

دستوار
دستبند، چوبدستی، عصا، برای مِثال وقت قیام هست عصا دستگیر من / بیچاره آنکه او کند از دستوار پای (کمال الدین اسماعیل - ۱۲۱)، دستیار، مددکار، همدست، برای مِثال به ایران بسی دوستدارش بُوَد / چو خاقان یکی دستوارش بُوَد (فردوسی - ۸/۱۸۹)
دستوار
فرهنگ فارسی عمید

ستوسر

ستوسر
عَطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، اَشنوشه، شَنوسه
ستوسر
فرهنگ فارسی عمید