دور و بر دور و بر دوروور. حوالی. اطراف. پیرامون. پیرامن. حول. گرد. گرداگرد. دورتادور. گردبرگرد. (یادداشت مؤلف). - دوروبریها، اطرافیان. حاشیه نشینان. (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
لور و لر لور و لر لور: 2 گر سبکباری مترس از راه ناهموار از آنک بهترین میدان تک خرگوش را لور و لرست. (امیر خسرو لغ) فرهنگ لغت هوشیار
دار و برد دار و برد کنایه از کر و فر، گیر و دار، برای مِثال بپوشید رستم سلیح نبرد / به آورد گه رفت با داروبرد (فردوسی - ۳/۱۹۱) فرهنگ فارسی عمید