جدول جو
جدول جو

معنی خوش قدم

خوش قدم
ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
تصویری از خوش قدم
تصویر خوش قدم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خوش قدم

خوش قدم

خوش قدم
مبارک پی. میمون النقیبه. فرخ پی. فرخنده پی. خجسته پی. مقابل بدقدم. (یادداشت مؤلف) ، نامی از نامهای کنیزان سیاه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خوش قدم

خوش قدم
دهی از دهستان علیشروان بخش بدره ایلام، واقع در 65هزارگزی خاور ایلام. کوهستانی و سردسیر با 320 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

خوش قدم

خوش قدم
خجسته، خوش یمن، مبارک پی، فرخنده پی، شگوندار، مبارک، میمون، همایون
متضاد: بدقدم، نحس، بدیمن، نامبارک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

خوش قلم

خوش قلم
کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت. (از غیاث اللغات) (آنندراج) :
می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل
صفحۀ کاهی رخسارۀ ما خوش قلم است.
طالب آملی (از آنندراج).
بیاض گردن او دست را ز کار برد
بیاض خوش قلم از دست اختیار برد.
صائب (از آنندراج).
رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد
سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خوش قدمی

خوش قدمی
خوش شگونی. نیک پیی. مبارک قدمی. خجسته قدمی
لغت نامه دهخدا