جان سپوز جان سپوز آنکه یا آنچه اندکی جان و رمق بدهد، برای مِثال خورش دادشان اندکی جان سپوز / بدان تا گذارند روزی به روز (فردوسی۱ - ۱۹۳) فرهنگ فارسی عمید
جهان سوز جهان سوز برپاکنندۀ فتنه در جهان، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه فرهنگ فارسی عمید
جان بوز جان بوز جان پناه، پناهگاه، غار یا حفره ای در کوه و بیابان که از سرما به آن پناه ببرند فرهنگ فارسی عمید
جهانسوز جهانسوز فتنه و آشوب به پا کننده در جهان، بی اعتنا به جهان و هر چه در آن است فرهنگ نامهای ایرانی