معنی پس افکنده پس افکنده پس افتاده، اندوخته، ذخیره، پس انداز، برای مثال هم به علم خودش بده پندی / که نداری جز این پس افکندی (اوحدی - ۵۴۳) تصویر پس افکنده فرهنگ فارسی عمید
پس افکنده پس افکنده چیزی که از درآمد و دخل کنار نهاده باشند برای زمانهای دیگر. ذخیره. اندوخته. پس انداز. پس افتاده، پیخال طائران و سرگین دواب. (غیاث اللغات) لغت نامه دهخدا
پس افکندن پس افکندن پس انداختن، به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن فرهنگ فارسی عمید
پس افکندن پس افکندن چیزی از درآمد خود ذخیره کردن. اندوخته ساختن. ذخیره کردن، تأخیر. بعقب انداختن، میراث گذاشتن. (برهان قاطع) ، پس افکندن کار را، مساوَفه لغت نامه دهخدا
پس افکند پس افکند ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد فرهنگ لغت هوشیار
پس افکند پس افکند پس اوگند. پس افگند. ذخیره. پس افتاده. پس انداز. اندوخته. مانید. یخنی: هم بعلم خودش بده پندی (کذا) که ندارد جز این پس افکندی. اوحدی. ، میراث. (برهان قاطع) لغت نامه دهخدا