پرغوغا. پرآواز: جهان گشت ز آواز او پرخروش برانگیخت گرد و برآورد جوش. فردوسی. همی کوه پرناله و پرخروش همی سنگ خارا برآمد بجوش. فردوسی. زمین پرخروش و هوا پر ز جوش همی کر شدی مردم تیزهوش. فردوسی. همه سیستان زو شود پرخروش وزو شهر ایران برآید بجوش. فردوسی. ورا کشته دیدند و افکنده خوار سکوبای رومی سرش برکنار همه رزمگه گشت زو پرخروش دل رام برزین پر از درد و جوش. فردوسی. به ایران زن و مرد ازو پرخروش ز بس کشتن و غارت و جنگ و جوش. فردوسی
درشتی و تندی از روی خشم، عتاب، برای مِثال چو پرخاش بینی تحمل بیار / که سهلی ببندد در کارزار (سعدی - ۱۲۳)، جنگ وجدال، کارزار، پیکار پرخاش کردن: درشتی کردن، تندی کردن، سخن درشت گفتن، پیکار کردن