فرود شدن. سَفال. سُفول. هُفات. انهفات. (منتهی الارب) ، ویران شدن. منهدم گشتن. فرود آمدن. خراب شدن: دیوار کهن گشته نه بردارد پادیر یک روز همه پست شود رنجش بگذار. رودکی. شدی بارۀ دژ هم آنگاه پست نماندی در او جایگاه نشست. فردوسی. در باغهای پست شده هم بدین امید نونوهمی بنفشه نشانند و نسترن. فرخی
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مِثال پشّه چو پُر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴) لبریز شدن، لبالب شدن، برای مِثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)