جدول جو
جدول جو

معنی پر پر کردن

پر پر کردن
از هم کندن و ریزریز کردن برگ های گل
تصویری از پر پر کردن
تصویر پر پر کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پر پر کردن

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن (کره خر و اسب توانا شدن مرکوب برای سواری
پی پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن پاهای کره اسب یا کره خر و کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن
پی پر کردن
فرهنگ فارسی عمید

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن کرۀ خر و اسب و توانا شدن برای سواری
لغت نامه دهخدا

پرپر کردن

پرپر کردن
کندن و پاکندن برگهای چیزی چون گل و مانند آن: گلی را که در دستش بود پرپر کرد. بر آمدن آواز پرش مرغان
فرهنگ لغت هوشیار

پرپر کردن

پرپر کردن
جدا کردن گلبرگها. پرپر کردن گل، همه برگهای گلی رااز هم بریده فروریختن. کندن و پراکندن برگهای گل
لغت نامه دهخدا

پچ پچ کردن

پچ پچ کردن
آهسته با کسی سخن گفتن، نجوی کردن (مردم ردیف ایستاده بودند ودر گوشی باهم پچ پچ میکردند)
فرهنگ لغت هوشیار

پت پت کردن

پت پت کردن
صدا کردن فتیله چراغ و شمع و مانند آن چون روغنش تمام شود یا آب در آن باشد، اصطلاحی است که مکانیسین ها و عوام برای صدای موتور اتومبیل ها بهنگام خرابی آن استعمال کنند
فرهنگ لغت هوشیار