جدول جو
جدول جو

معنی بچگی

بچگی
بچه بودن، دوران کودکی، برای مثال از همان بچگی باهوش بود، بی تجربگی، (صفت نسبی، منسوب به بچه) مربوط به بچه
تصویری از بچگی
تصویر بچگی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بچگی

بچگی

بچگی
حالت و چگونگی بچه. طفولیت. خردی. کودکی. صباوت. صبا. خردسالی. صغر.
لغت نامه دهخدا

بجگی

بجگی
دهی از دهستان دلفارد. ساردوئیۀ جیرفت. سکنۀ آن 17 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

بنگی

بنگی
آنکه بنگ خورد از عالم شرابی. (آنندراج). آنکه بنگ خورد. آنکه بنگ کشد. آنکه عادت به کشیدن بنگ دارد:
مست و بنگی را طلاق وبیع نیست
همچوطفل است او معاف و معتقی است.
مولوی.
سخت می خندید همچون بنگیان
غالب آمد خنده بر سود و زیان.
مولوی.
گفتۀ بسحاق پیش بنگیان
بر مثال ارده با خرما خوش است.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا